نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد دل به او بستم. نگاهم کرد اما بعدها فهمیدم فقط نگاه میکرد
*** * * * * * * * * * * * * ***
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد
حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد
نمی توان از او رنجشی به دل گرفت
بلکه باید تنها از خود رنجید
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ...
و این خود دردی کشنده است ...
*** * * * * * * * * * * * * ***
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم
*** * * * * * * * * * * * * ***
اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد
*** * * * * * * * * * * * * ***
خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ... الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ... تلافی من .... میرم تا به اون برسی ... سره راهت نباشم ... راستی ... قد من دوست داره ...؟
*** * * * * * * * * * * * * ***
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه
*** * * * * * * * * * * * * ***
یادت باشه که یادم بیاری که یادت بدم که یاد بگیری که همیشه به یادتم و یادت هیچ وقت از یادم نمیره . . . این یادت نره . . .
*** * * * * * * * * * * * * ***
یک نصیحت: مواظب خودت باش! یک خواهش: اصلاً عوض نشو! یک آرزو: فراموشم نکن! یک دروغ: تورو دوست ندارم!!، یک حقیقت: دلم برات تنگ شده
*** * * * * * * * * * * * * ***
زمان ! به من آموخت که : دست دادن معنی رفاقت نیست ... بوسیدن قول ماندن نیست ... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ...
*** * * * * * * * * * * * * ***
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی؟
بی وفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی وفا کردی؟
*** * * * * * * * * * * * * ***
یاران به خدا که بی وفایی مکنید
با عاشق دلخسته جدایی مکنید
یا آن که وفا می کنید تا آخر
یا آنکه از اول آشنایی نکنید
*** * * * * * * * * * * * * ***
تو را برای وفای تو دوست می دارم، و گرنه دلبر پیمانه شکن که فراوان است...
* * * * * * * * * *
کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقی ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بی وفا باور ندارد
*** * * * * * * * * * * * * ***
در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگی است / ورنه با یک استخوان صد سگ رفیقت می شوند
*** * * * * * * * * * * * * ***
چندی ست که بیمار وفایت شده ام / در بستر غم، چشم به راهت شده ام / این را تو بدان گر بمیرم روی / مسئول تویی که من فدایت شده ام
*** * * * * * * * * * * * * ***
شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک
ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
*** * * * * * * * * * * * * ***
خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند
خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و هستند . .
*** * * * * * * * * * * * * ***
به بزرگی گفتم زندگی چند بخش است ؟ گفت : دو بخش ، کودکی و پیری ،گفتم : پس جوانی چه شد ؟ گفت : با بی وفایی ساخت با عاشقی سوخت و با جدایی مرد
*** * * * * * * * * * * * * ***
من از بازی نور در وادی بی قلب ظلمت ها نمی ترسم
من از حرف جدایی ها
مرگ آشنایی ها
من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم