نقاشی اش خوب نبود
اما راهش را
خوب کشید و …
رفت.
(مرتضی غلام نژاد)
.
.
انگشتانت را به من قرض بده!
برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام…
.
.
زخم هایم به طعنه می گویند: دوستانت، چقدر با نمک اند!
.
.
وقتی می گویم دیگر سراغم نیا؛ فکر نکن که فراموشت کردم یا دیگر دوستت ندارم. نــــــــه! من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست، بودنت مشکلی را حل نمی کند…
.
.
.
دلم کمی هوا می خواهد … اما در سرنگ!
از زندگی خســته ام.
.
.
.
تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره،
آروم
آروم
دل تنگم داره بی تو میمیره
.
.
.
دیشب هر چی منتظر موندم ”ایرانسل” بهم اس ام اس نداد، ظاهرا رابطه ما فقط کاریه و من راجع به رابطه مون دچار سوء تفاهم شده بودم !
.
حال ما اینقدرها هم خوب نیست، تابلوئه فتوشاپه !
.
.
خدایا! در انجماد نگاه های سرد این مردم، دلم برای “جهنمت” تنگ شده
.
.
کاش ما آدم ها هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن میفهمیدیم که: هر ”آشغالی” ارزش وقت گذاشتن
نــــــداره!
.
.
اى کاش
گفته بودى عاشق دیگرى شده اى …
من خودم هم عاشق بودم
دردت را درک مى کردم !
.
.
.
برآنچه گذشت، آنچه شکست و آنچه ریخت حسرت نخور
زندگی اگر زیبا بود با گریه شروع نمی شد…
.
.
هر کس جای من بود، می برید
اما من هنوز می دوزم، چشم امید به راه…
.
.
پشت همین چراغ قرمز، اعتراف کردم که دوستت دارم!
تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی؛ یاد دوستیمان بیفتی
چه میدانستم قرار است بعد از من، تمام چراغ های زندگیت سبز شوند…
.
.
گاهی عکسی را میسوزانیم و گاهی عکسی ما را میسوزاند…
.
.
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند
بعضی از عهد ها را روی قلب می نویسیم
حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد
شکستنشان یک آدم را می شکند…
.
.
.
دلگیر نباش ، تقصیر خودت بود.
دسته کلید علاقه که گم شد، باید عوض کنی قفل تمام آرزو ها را …
آخه خدا جون! قربون بزرگیت، وفای سگ به چه کارمون میاد؟!
یه فکری به حال آدمات میکردی!
.
.
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران
ببار…
.
.
جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت: آهسته به یاد آورده شود! خطر ریزش اشک…
.
.
کاش خودت هم مثل خاطراتت برای ماندن سرسخت بودی
.
.
فراق دوستان بر جانم آن کرد
که در گلشن کند باد خزانی(پاییزی)
تو را ای چرخ بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی
(اوحدی مراغه ای)
.
.
فرقی نمیکند دختر باشی یا پسر؛ همین که با دل کسی بازی نکنی مردی…
.
زیاد فرقی نکرده، خودِ خودشه
فقط اونی که داره باهاش قدم میزنه
“من” نیستم…